بهـ نامـ او
یهـ فامیلی ما داریمـ
یعنی دومی ندارهـ
گوسفند قربونی کردهـ بودیمـ
خواهرمـ کلهـ ی گوسفندهـ رو
تو کیسهـ دیدهـ بود
گفتهـ بود:
آخی! ببعیهـ تو کیسهـ خوابیدهـ!
مامانمـ همـ یهـ تیکهـ قلوهـ خورد
یهو بدونـ اینـ کهـ خواهرمـ بشنوهـ اینـ جوری گفتـ:
اینـ چرا مزهـ ی جیشـ میدهـ!!!
یعنی چنینـ خانوادهـ ی فرهیختهـ ای هستیمـ ما!
همـ زیاد میخندیمـ
همـ زیاد تعارضـ داریمـ
ولی خبـ زندگی با همینـ تضادهاستـ
کهـ زندگی میشهـ
وگرنهـ ازشـ مردابی بیشـ باقی نمی موند
ϰ-†нêmê§ |